
جنده
تناش بوی گل میدهد. بوی گلهای بهاری. شاید اگر ندیده بودم که چطور یک دل سیر آنروز عصر جلوی چشمهای خودم با پیرمرد، توی کانکس، روی تخت پیرمرد باهم خوابیدند، من هم اینقدر بدقلقی نمیکردم و سربهسر توی حسود نمیگذاشتم.
رمانهای منتشر شده

ارواح شیشهای
قصهی مظلومی زن.
رمان
درام
در رمان «ارواح شیشهای»، خواننده با دنیایی پر از رمز و تاریکی روبهرو میشود. ماجرا در دل باغی اسرارآمیز و در فضایی مهآلود روایت میشود که شخصیت اصلی داستان، غلام، بیاختیار درگیر مجموعهای از قتلهای مشکوک، اتهاماتی مبهم، و خاطراتی گنگ از گذشتهای گمشده میشود. حس گناه، اضطراب، و پرسشهای بیپاسخ، چون ارواحی شیشهای اطراف او پرسه میزنند. روایتی تکهتکه، همراه با پرشهای زمانی و فضایی، نشان میدهد که ذهن راوی نیز چون آینهای شکسته، قادر به بازتاب کامل حقیقت نیست.

نویسنده
جایی میان واقعیت و هذیان، نویسندهای ایستاده که تنها با کلمات نفس میکشد.
رمان
درام
نویسنده روایتی سوررئال است؛ جهان آن پر از گربههایی سخنگو، خوابهایی که از حقیقت تلخترند، و لحظاتی که مرز میان خیال و واقعیت را میزدایند. شخصیتها در میانهی خواب و بیداری، مرگ و زندگی، حقیقت و هذیان معلقاند؛ گویی ذهن راوی، صحنهی نمایش کابوسهای جمعی یک نسل است. رمان با زبانی بیپروا و چندلایه، همزمان هم میخنداند، هم زخمی میزند، و هم ما را به بازاندیشی دربارهی معنای نوشتن، زیستن و رهایی فرامیخواند.
مجموعه اشعار
همهی کتابها
